قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
ببخش اگر شعرهایم هیچ آهنگــــی ندارد
آخر تویــی را در خود جای داده
که به هــزار قافیه و ردیـف و آهنگ می ارزد
آدم های خوب نه خاطره اند نه تاریخ
بلکه حقیقت روزگارند درست مثل خودت
من ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘـــﻢ ﺑﮕـﻮﯾـــــــﻢ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ..
اما ..
ﺍﻣـــــﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﺸـــــــم هــــا،
ﺍﯾﻦ ﭼﺸـــــــم هــای ﺩﻫــﻦ ﻟـــﻖ!